loading...

نوشته های یک مرد اردیبهشتی

دیروز امدم اداره. ‌‌ماسک هم زده بودم. بعد به همکارانم گفتم که من پدرزنم اینطوری شده. و لذا احتیاط کنند. من اتاق جدا دارم. رفتم تو اتاق در رو هم بستم. بعد دیدم چ...

بازدید : 992
سه شنبه 12 اسفند 1398 زمان : 9:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

نوشته های یک مرد اردیبهشتی

دیروز امدم اداره. ‌‌ماسک هم زده بودم. بعد به همکارانم گفتم که من پدرزنم اینطوری شده. و لذا احتیاط کنند. من اتاق جدا دارم. رفتم تو اتاق در رو هم بستم. بعد دیدم چایی نیاوردند برام. و یهو همه ازم دوری کردن و گفتند چرا امدی اداره.

بعد حراست امد باهام صحبت کرد. و گفت چکار کنیم‌ باهات. بری خونه بهتر نیست؟

گفتم‌هرکاری دوست دارید بکنید. بگید برم خونه، می‌رم.

گفت آخه بگیم تا کی؟

لذا بی خیال شد و رفت. و گفت مواظب باش.

ولی خیلی یهو تنها شدم و دلم سوخت . چه تنهایی ترسناکی

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 30
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 5
  • بازدید کننده دیروز : 6
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 40
  • بازدید ماه : 131
  • بازدید سال : 1058
  • بازدید کلی : 37630
  • کدهای اختصاصی